هیچ و دیگر هیچ

هیچ اگر سایه پذیرد،منم آن سایه هیچ

هیچ و دیگر هیچ

هیچ اگر سایه پذیرد،منم آن سایه هیچ

هیچ و دیگر هیچ

می نویسم....
گاهی،تنها راه رسیدن به آرامش درونی من است

گاهی،آزارم میدهد.

برایم هم رنج است و هم لذت...

نه می شود رهایش کنم نه نمیخواهم که رهایش کنم.

آغاز راهم چون به عشق تو رقم خورد

با من بمان تا انتها مرا رها مکن


در این سیاهی ای خدا مرا رها مکن

ای آشنا بی آشنا مرا رها مکن


با این هوا عمری نفس کشیدم ای خدا

میمیرم اینجا بی هوا مرا رها مکن


چون کشتی شکسته ای که غرق می شود

به حال خویش ناخدا مرا رها مکن


چو رود جاریم مگر تو مقصدم شوی

به دست های ناکجا مرا رها مکن


مرا رها مکن چون برگ زرد کوچکی

به زیر پای بادها مرا رها مکن

.

مگیر مهر خویش را ز باغ باغبان

خدای من در این هوا مرا رها مکن


اگر چه عاشق کسی به غیر تو شدم

ولی به جرم این خطا مرا رها مکن