هیچ و دیگر هیچ

هیچ اگر سایه پذیرد،منم آن سایه هیچ

هیچ و دیگر هیچ

هیچ اگر سایه پذیرد،منم آن سایه هیچ

هیچ و دیگر هیچ

می نویسم....
گاهی،تنها راه رسیدن به آرامش درونی من است

گاهی،آزارم میدهد.

برایم هم رنج است و هم لذت...

نه می شود رهایش کنم نه نمیخواهم که رهایش کنم.

حالم نه خوب است نه بد،بهتر است بگویم برزخم

آنچه وجود داشته دیری نمی پاید،و چندان اندک وجود دارد که گویی هرگز وجود نداشته.هرچه اکنون هست لحظه ای دیگر می باید گفت ،بوده است.بنابراین آنچه به زمان حال و حال حاضر تعلق دارد، هر چند فاقد اهمیت باشد ،بر هر چیز مهم گذشته و حال کامل تفوق دارد،چرا که حال حاضر واقعیت بالفعل است و ارتباطش با گذشته ارتباط چیزی است با هیچ چیز.

➕در باب عبث بودن وجود

جهان و تأملات فیلسوف
گزیده‌ای از نوشته های آرتور شوپنهاور
ترجمه : رضا ولی یاری

++این روزها حالم"هیچ "است.بعد از گذر از چندین روز دلمرده و کرخت،برای آنکه خودم را از پوچی رها کرده باشم،فکر میکردم اگر به کتابخانه بروم و چند کتاب امانت بگیرم حالم بهتر میشود.به رسم قدیمی ام،وقتی میخواهم کتاب جدیدی را برای خواندن انتخاب کنم بین قفسه ها قدم میزنم تا کتابها مرا صدا بزنند.این تنها کاریی ست که تابحال در آن اشتباهی رخ نداده است و همیشه مناسب ترین کتاب با شرایط و احوالم را انتخاب کرده ام.
آن روز هم تنها دو کتاب توانستم بردارم،یکی همین کتاب و دیگری دلهره هستی اثر آلبر کامو
و چقدر هردوشان وصف حالم بودند و متاسفانه بر افکارم تاکید میکردند.
  • ۹۶/۰۲/۲۱
  • پری الزمان مهرزاد