هیچ و دیگر هیچ

هیچ اگر سایه پذیرد،منم آن سایه هیچ

هیچ و دیگر هیچ

هیچ اگر سایه پذیرد،منم آن سایه هیچ

هیچ و دیگر هیچ

می نویسم....
گاهی،تنها راه رسیدن به آرامش درونی من است

گاهی،آزارم میدهد.

برایم هم رنج است و هم لذت...

نه می شود رهایش کنم نه نمیخواهم که رهایش کنم.

"ری را"

"ﺭﯼ ﺭﺍ" ... ﺻﺪﺍ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ﺍﻣﺸﺐ

ﺍﺯ ﭘﺸﺖ "ﮐﺎﭺ "ﮐﻪ ﺑﻨﺪﺁﺏ

ﺑﺮﻕ ﺳﯿﺎﻩ ﺗﺎﺑﺶ ﺗﺼﻮﯾﺮﯼ ﺍﺯ ﺧﺮﺍﺏ
ﺩﺭ ﭼﺸﻢ ﻣﯽ ﮐﺸﺎﻧﺪ.

ﮔﻮﯾﺎ ﮐﺴﯽ ﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻧﺪ...

ﺍﻣﺎ ﺻﺪﺍﯼ ﺁﺩﻣﯽ ﺍﯾﻦ ﻧﯿﺴﺖ.

ﺑﺎ ﻧﻈﻢ ﻫﻮﺵ ﺭﺑﺎﯾﯽ ﻣﻦ
ﺁﻭﺍﺯﻫﺎﯼ ﺁﺩﻣﯿﺎﻥ ﺭﺍ ﺷﻨﯿﺪﻩ ﺍﻡ
ﺩﺭ ﮔﺮﺩﺵ ﺷﺒﺎﻧﯽ ﺳﻨﮕﯿﻦ؛

ﺯ ﺍﻧﺪﻭﻩ ﻫﺎﯼ ﻣﻦ
ﺳﻨﮕﯿﻦ ﺗﺮ.

ﻭ 
ﺁﻭﺍﺯﻫﺎﯼ ﺁﺩﻣﯿﺎﻥ ﺭﺍ ﯾﮑﺴﺮ
ﻣﻦ ﺩﺍﺭﻡ ﺍﺯ ﺑﺮ.


ﯾﮏ ﺷﺐ ﺩﺭﻭﻥ ﻗﺎﯾﻖ ﺩﻟﺘﻨﮓ
ﺧﻮﺍﻧﺪﻧﺪ ﺁﻥ ﭼﻨﺎﻥ
ﮐﻪ ﻣﻦ ﻫﻨﻮﺯ ﻫﯿﺒﺖ ﺩﺭﯾﺎ ﺭﺍ 
ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ 
ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻢ.

ﺭﯼ ﺭﺍ... ﺭﯼ ﺭﺍ...
ﺩﺍﺭﺩ ﻫﻮﺍ ﮐﻪ ﺑﺨﻮﺍﻧﺪ
ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺷﺐ ﺳﯿﺎ

ﺍﻭ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺵ.

ﺍﻭ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﺎ ﺻﺪﺍﯾﺶ

ﺍﻣﺎ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ.

(ﺹ 192-193) ﻧﯿﻤﺎﯾﻮﺷﯿﺞ - ﻧﺸﺮ ﺍﺷﺎﺭﻩ
  • ۹۶/۰۱/۲۵
  • پری الزمان مهرزاد